آرتیناآرتینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

کودک جون-عکس

واکسن

امروز رفتیم واکسن یک سالگی آرتینا رو زدیم. ٩ کیلو شده بودی. موقع تولد یک فرشته ی سه کیلو و دویست گرمی بودی.همه دورت جمع میشدن تا یه لحظه چشاتو باز کنی و ببینن چشات چه رنگیه . اما حالا با اون چشای قشنگت که بعضی وقتا آبین و بعضی وقتا سبز که بهم نیگا میکنی قند تو دلم آب میشه برات. همه زندگی من و بابایی هستی ! نمیدونی چقدر دوست داریم .
6 مهر 1390

جشن تولد يكسالگي

اول از همه ممنونم از تمام كساني كه تولد يكسالگي آرتينا جونو تبريك گفته بودن، دوم اينكه ببخشيد كه گزارش مراسم يكم دير شد ، آخه دو روز بعد از تولد آرتينا جون نامزدي عمه مينا بود و ماهم خيلي سرمون شلوغ بود . در ادامه مطالب عكساي تولد رو ببينيد... براي شمعهاي كيكم انقدر شادي كردم كه دلم نيومد فوتشون كنم، آخرشم مامانيو بابايي واسم فوتشون كردن اينم عكس كادوهاي آرتينا جون: بابابزرگ و مادر جون : النگو       بابابزرگ و مامي :پول     خان دايي : دودست لباس و خرگوش آويز حوله دايي عادل: ‍ژاكت  عمه مريم: بلوز   عمه مينا و عمو اميد: سگ پشمالو   باباومامان ...
1 مهر 1390

تولد يك سالگي

٢٩ شهريور 1390 تولدعزيز دلمونه.توي يك پست ديگه شرح كاملي از جشن تولدش با عكساش ميذارم. فعلا" در حال تداركات تولدشم و سرم خيلي شلوغه! ...
29 شهريور 1390

اولين سفر

اين اولين سفر رسمي ما با آرتينا بود. اين اولين باري بود كه چند روز از خونه دور ميشديم اونم با جيگرطلا! رفتيم شمال! دريا خيلي براش جالب بود.انقد كه وقتي الانم ميگم دريا كو؟ دستاشو حركت ميده مثل اينكه ميزنه تو آب كه  شلپ شلپ صدا بده . به انگشت ماسه اي توجه كنيد!! منتظر بود تا موج بيادو بهش بخوره بعدش كلي شادي ميكرد. بعد از شنا هم مي مي و يه چرت تو ماشين در حال حركت خيلي ميچسبه ...
15 شهريور 1390

گردش در بوستان

امروز بعد از ظهر من و آرتينا رفتيم گردش. با كالاسكش گشتي زديم و نشوندمش روي چمنها كه زيادم خوشش نيومد و با بچه ها هم چند تا عكس گرفت،بعدشم خسته شد و خوابيد. آرتينا ... ارسطو ....  ؟  ...... ارشيا .........رها ...
5 شهريور 1390