دومين عيد
سلام عزيز دل ماماني
سال 90 با همه خوبيا و بدي هاش هم تموم شد و من اين اواخر خيلي سرم شلوغ بود كه بتونم وبلاگت رو آپديت كنم . از صبح كه ميرفتم شركت و بعد از ظهر ها هم كه منو شما و بابايي مي رفتيم دنبال خونه ! و بالاخره هم روز 27 اسفند يه خونه پيش خريد كرديم . البته يه جور سرمايه گذاريه ! خونه تكوني عيد هم به كمك عشرت جون انجام شد كه دستش درد نكنه خيلي كمك بود. بقيه كارا رو هم منو بابايي انجام داديم.
روز اول عيد هم بعد از سال تحويل و نزديكاي ظهر متاسفانه خاله بابايي به رحمت خدا رفت و همه رو غمگين كرد .خاله فريباي بابايي خانم مهربوني بود كه هيچكس انتظار نداشت به اين زوديها فوت كنه! خدا به بچه ها و همسرش صبر بده.
15 روز تعطيلي عيد براي من و شما فرصت خيلي خوبي بود كه پيش هم باشيم. خاله نگار (دختر خاله ماماني كه شما رو هم خيلي دوست ميداره) براي شما يه عروسك قشنگ آورده بود كه اسمشو گذاشتي خامومه (خانومه) . من و شما و خاله نگار چند باري با هم رفتيم بيرون سوار ماشيني كه بابابزرگ حشمت چند وقت پيش براي من خريده كه شما رو روي صندليتون بشونم و ببرم اين ور اونور ! بابي حشمت خيلي دوستون داره ها.خوش به حالتون نفس مامان